هفته پیش سمینار دکترا مو ارایه دادم
موضوعی که انتخاب کرده بودم در مورد آلودگی هوا و کاربردهای نانوتکنولوژی در کنترل و کاهش اون بود
راستش از موقعی که قرار شد بیام تهران زندگی کنم یکی از دغدغه ها و نگرانی های من آلودگی هوای این شهر بود منی که با هوای پاک و عالی دامنه های سبلان بزرگ شده بودم تحمل این شرایط سخت بود بهرحال زندگی میگذره ولی باید فکر سلامت خود و آیندگان هم باشیم
موقعی که داشتیم به زنجان میرفتم خیلی هوا عالی و رویایی بود چون روز قبلش کلی بارون و برف آمده بود و همه جا رو تمیز کرده بود از آغاز مسیر مه ملایم وجود داشت و انسان فکر میکرد در جاده های شمال است تمام درخت ها با نشاط شده بودن و سبزی و طراوت شان آدم را سرحال می آورد اصلا جو سنگین و کارخانه ای مسیر به کل رفته بود هیچ وقت این مسیر این گونه برآیم نبود نزدیکی های قزوین خیلی جالب بود در دوردست روی کوه ها و تپه ها برف بود یک باریکه آسمان آبی کم رنگ بالای قله ها و در بالای آن لایه ضخیم و سفیدی از ابر و در بالای سرمان ابرهایی زیبا و پراکنده و آبی آسمانی پررنگ خیلی زیبا و دلچسب بود
کاش ما انسان ها کمی بیشتر به طبیعت اطرافمان دقت کنیم و مواظب آبی آسمان بالا سرمان باشیم
سال ها می گذرد
روزها
ساعت ها
ثانیه ها
ولی یار نمی آید
و دلیل این تاخیر ما هستیم
من تو او ما شما ایشان
پس بیاییم لحظه هایی به خودمان و اصلاح خودمان فکر کنیم
تا شاید
بیایید ان مرد
مردی بزرگ
که دنیا در انتظار اوست
اما هنوز آماده نیست
خیلی وقت بود مطلب نزاشته بود
مشغله ها و دغدغه های زندگی و درسای دانشگاه دیگه وقت نمیزاره
شایدم وجود گوشی و گروه های اجتماعی اون باعث شده که دیگه کمتر وقت بزارم و اینجا برم
خلاصه که وبلاگ عزیزم شرمندتم
انشالله هرموقع شد میام
دوستون دارم
گاهی وقتا یه جایی یه نگاهی آزارت میده و ناراحتت میکنه
ولی ممکنه زود یادت بره
خیلی زودتر از اونی که فکرشو بکنی
واقعیت زندگی هم همینه
فراموشی
خیلی وقتا میگیم ای بابا چرا یادم رفت
ولی خیلی وقتا هم باید بگیم خدا رو شکر که یادم رفت
اره
فراموشی یکی از مواهب خداوند برای انسان ها
چون اگه فراموش نکنیم بدی ها رو زشتی ها رو پلیدی ها هر لحظه زندگی تلخ میشه
البته باید به این فراموشی جهت بدیم
باید خیلی چیز ها رو نگذریم فراموش شن
خوبی ها محبت ها عشق ها و کسانی رو که باید بهشون عشق بورزیم
اره
اینه راز فراموشی
فراموش کن اما نه لحظات ناب و زیبای زندگی بلکه لحظاتی رو باید فراموش نکرد
نباید تلخی ها رو به کل هم فراموش کرد
بلکه گاهی باید به خاطر آورد و درس عبرتش کرد
یا علی
گذر زمان سریعتر از نفسهای ماست
شاید این گذر زمان نیز تو را ببرد وغرق کند
یک آن می شود می بینی سالها گذشته و تو در طوفان زندگی سرگردانی
باد به صورتت می خورد
گوشهایت پر از اب شده و نمی شنوی
دهان پر از شوری و تلخی زندگی شده
و تو گرفتار و بی پناهی
فریاد می زنی خدایا کجایی
داری قدرتتو بهم نشون میدی
زندگی می غرد
و تو غمگین و افسرده می شوی
تنت می لرزد می گویی
پس چرا من قایق یا کشتی ندارم
پس چرا من سردم شده
پس چرا من دیر به خودم آمدم
و خیلی چراهای دیگر
واقعا چند نفر این گونه هستند
شاید بگی نمیدانم
شاید خودمان هم این گونه باشیم
یک لحظه درنگ کن
دکمه استپ را فشار دادیم
فکر کن آیا به اهدافت رسیدی
اصلا هدفی داشتی
آیا کشتی اهدافت را به ساحل ارزوهایت رساندی
یا هنوز سرگردانی
خیلی مهم است
درنگ کن
اگر کشتی نداری
آن را بساز
نگذار بی کشتی بروی
زندگی بی رحم است و طوفانی
پس سرپنهانی داشته باش
و خدایی که همیشه با باور به لطف و عنایت او زندگی کنی
آنگاه دریای طوفانی و خشمگین تو را مضطرب نخواهد کرد
خدا به همراهت برو
یا علی
امسال خوشحالم
آخه باز هم بوی ماه مدرسه برایم خواهد آمد
درسته امروز هنوز یکم شهریوره
ولی شهریور که آمد بوی مهر رو می تونی حس کنی
خوشحالم که خدا باز هم به من نظر لطف داشت
و باز هم من رو لایق اون دونست که بتونم علم آموزی کنم
و بتونم شاید فردی مفید برای جامعه باشم
با اینکه می تونم تو این راه سختی های زیادی هست
ولی سختی های راه علم گوارا ست
و وقتی به نتیجه میرسی همش از یادت میره
یادمه وقتی اول دبیرستان داشتم انتخاب رشته میکردم
بابام گفت تجربی بخون
می خام دکتر بشی
منم دلم نمیخاست تجربی بخونم و به پزشکی علاقه ی چندانی نداشتم
بهش گفتم بابا جونم من دکتر میشم
ولی تو رشته ای که خودم میخام
والان کمی به اون قول نزدیک شدم
خداجونم
خدای مهربونم
میدونم که هرچی هستم و هرچس دارم و هرچه خواهم شد
همه در سایه لطف و کرم و عنایت توست
خدای خوبم
باز هم کمکم کن تو بتونم به قولی که دادم عمل کنم
برام دعا کنید