گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

حال عجیب

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ! چند وقتیه حال عجیبی دارم . حالی متفاوت با انچه که تا به حال داشتم . خیلی قشنگه اولا عذابم میداد تمام فکرمو گرفته بود . خیلی سخت می گذشت مخصوصا اینکه دور بودم. کمی که  گذشت و فهمیدم باید فراموش کنم انکه را این حال را در من پدیدار کرد. غصم گرفت . گریه کردم ، رفتم یه صفحه قرآن خوندم و خدا گفت این کارونکن منم گفتم چشم و فراموشش کردم . دیگه کمتر بهش فکر کردم و به حرف خدا گوش دادم . دیگه امیدی نداشتم اون حال برگرده که یه روز خدا در رو زد و گفت تو قبول شدی این حال مبارکت باشه و من خوشحال شدم البته این ماجرا ادامه داره و شاید خدا این حالو بگیره ولی من راضیم به رضاش قربونت برم خدا جون..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد