گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

تازگی

یکی از دوستان یه میل زیبا برام فرستاده بود خوندنش خالی از لطف نیست 


هین سخن تازه بگو
اگر هر روز کاغذی برداری و آنچه در طول روز انجام داده ای بنویسی پس از
یک هفته، یک ماه، یک سال.... چه احساسی داری؟ تا چند روز می توانی به این
کار ادامه دهی؟ اگر پس از چند روز احساس کردی کاری بیهوده انجام می دهی و
نوشتن هایت تکرار مکررات است بدان که در زندگی هیچ قدمی برنمی داری. اگر
امروز نسبت به دیروز حرف تازه ای نداری تا بنویسی یعنی صبح که برخاسته ای
همان دیروز را کپی کرده ای. اگر به کپی کردن روزهای عمرت عادت کردی یک
روز بیدار می شوی می بینی هفتاد هشتاد سال به کپی کردن گذشته است. حداکثر
تازگی هایش چه بوده است؟ امروز فرزندم متولد شد، امروز
دکترایم را گرفتم..... آیا به نظر تو اینها می تواند اتفاق تازه ای در
زندگی تو باشد و به آن طراوت بخشد؟ آیا تولد یک انسان یک خبر تازه در
زندگی خود تست؟ او متولد شده است اما ارتباطش با تو چیست؟ وقتی مدارکت را
روی طاقچه اتاقت چیدی آیا اتفاق تازه ای در زندگیت افتاده؟ اگر نبود چه
تفاوت هایی در حقیقت تو بود و حالا که هست چه تفاوتی پدیدار گشته
است؟خیلی از انسان ها هستند که هزار روزشان یک روز است و خیلی از انسان
ها هستند که هزار روزشان یک روز هم نیست و انسانی هم هست که یک روزش هزار
روز است: لیله القدر خیر من الف شهر.
هر روز از زندگی تو ظرف تازه ای است از تجلیات الهی. امروز دیروز نیست.
این خورشیدی که امروز صبح طلوعش را دیدی همان خورشید طالع دیروزی نیست.
این ماهی که امشب می تابد همان ماه دوشینه نیست. این جویباری که هم اینک
پیش پایت روان است همان آب دمی پیش نیست. آن آب رفت و آبی نو به جوی آمد.
این برگهایی که این بهار بر شاخساران دیدی همان برگهای پارینه نیست. آن
برگ ها ریخت و از نو بر جایش رویید. پس تو چرا همان دیروزی هستی؟ آنکه
خدایی می کند با همه خدایی اش و ذات لایتغیرش هر روزی دست در کاری دیگر
است: کل یوم هو فی شان، پس تو چرا مانده ای؟ کجا مانده ای؟ تکرار
چرا؟ آنچه کردی اگر خوب بود همان که کردی بس است. حتی یک نماز را دو بار
نخوان! نماز تکراری دلگیر است. امسال هم روزه پارسالت را گرفتی؟ پس این
فاصله یک ساله را کجا گم کردی؟
عادت ها، تکرارها، برجای بودن ها، نرفتن ها یعنی تعفن، یعنی گندیدن، یعنی
بی زندگی زنده بودن. یعنی ظرف های نو به نو برایت آوردند تا غذاهای نو به
نو در آنها تناول کنی و تو هنوز در همان لقمه آغازین. یعنی نخوردن، یعنی
نفس نکشیدن.
تکراری ننویس! کپی نکن! از همین امروز آغاز کن! نمازی دیگر بخوان!
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود
جویبار از تازگی تا اقیانوس خواهد رفت وگرنه خواهد ماند و گرفتار گندیدگی
خواهد شد. حد تازگی، ابدیت است و حد تکرار و عادت، پوچی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد