روزا دارن میگذرن
من هرروز باید بیشتر تلاش کنم
یکم نیروم کم شده
حس می کنم از درون تخلیه شدم
ولی نباید اینجور باشم
خیلی بده
من باید الان تخته گاز پیش برم
تا بی نهایت
خیلی سریع
خیلی تند
میخام زود این پایان نامه رو جمع کنم و برم
خسته شدم
دلم خونمونو میخاد
بابامو مامانمو
محی جونم
خدا کمک کن زود تموم شه
خداجون خیلی دوستت دارم
دستمو بگیر من بی تو هیچم
از خدا میخوام کمکت کنه. تا بتونی پایان نامتو جمع و جور کنی برگردی خونتون از دلتنگی در بیای.میدونم چه سختی میکشی تو دیار غربت.
خدایا مریم منو کمک کن