گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

انتقام

امروز یکی از دوستان بهم گفت میخاد انتقام بگیره از کسانی که در حقش ظلم کردن و اونو دوست ندارند.

من خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم اون این تصمیم رو گرفته

و بهش یه عالمه حرف و توصیه کردم که انتقام کار خوبی است

بهش گفتم:

من برات نگرانم
نباید انتقام بگیری
لطفا این کارو نکن
یکم به آفریدگارت فکر کن به اون که ما رو میبخشه با وجود اینکه گناهکاریم
به اون روزی ما رو میرسونه بی هیچ چشمداشتی
به نظر من انتقام کار آدمای ترسوست ولی من میدونم که تو ترسو نیستی
لطف کن تو افکارت تجدید نظر بنما
میدونم سخته ولی بدون که تو با بخشیدن کسایی که بهت ظلم کردن روحتو وسعت میدی و به آفریدگارت نزدیک میشی
به خاطر خودت، وجودت که خدا بهت امانت داده فراموش کن این آدمای ضعیف رو
ولی کمی معقول باش و عزت نفس داشته باش
تو باید اونقدر بزرگ باشی که به افکار و ظلمی که در حقت کردند بخندی و بگی من از کوه ها محکمم 
خدا بار امانتی بر دوش ما گذاشت که کوه ها نتوانستند تحمل کنند
پس محکم باش و انتقام رو از سرت بیرون کن 
نمیدونم که روش اثر داشت یا نه بهرحال خدا به همه کمک کنه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد