اطلاعیه در مورد کامنت های مینجیق

 از اين تاريخ به بعد (ساعت ۶ بعد از ظهر ۹ دي ماه ۱۳۹۲) من در هيچ وبلاگي كامنت نخواهم گذاشت به جز وبلاگ هاي خودم و   سه مورد از وبلاگ دوستان كه با آنها هماهنگ كرده ام كه با كدي معين مرا شناسايي كنند.

هر كامنتي كه با عنوان "ياسمن فرزان" يا "مينجيق" يا هر عنواني كه دلالت به مرا دارد  در وبلاگ هايي به جز وبلاگ خودم منتشر شود (جز آن  سه مورد كه با صاحبان وبلاگ هماهنگ كرده ام) از من نيست و جعلي مي باشد.  طبعا هيچ مسئوليتي در مورد محتواي

پی نوشت:

کامنت های مورد اشاره غزاله از من نبود و من مسئولیتی در قبال آنها ندارم.

من اغلب کامنت هایی که در کامنت هایی که در وبلاگ های دیگر کذاشته ام در وبلاگ خودم باز منتشر کردم تا عده ی بیشتری بخوانند جز دردل ها زنانه ی نیمه خصوصی. همچنین اعلام می دارم که از اين تاريخ به بعد (ساعت ۶ بعد از ظهر ۹ دي ماه ۱۳۹۲) من در هيچ وبلاگي كامنت نخواهم گذاشت به جز وبلاگ هاي خودم و   سه مورد از وبلاگ دوستان كه با آنها هماهنگ كرده ام (وبلاگ ابدیت، آنا و شهرفرنگ) كه با كدي معين مرا شناسايي كنند. 

هر كامنتي كه با عنوان "ياسمن فرزان" يا "مينجيق" يا هر عنواني كه دلالت به مرا دارد  در وبلاگ هايي به جز وبلاگ خودم منتشر شود (جز آن  سه مورد كه با صاحبان وبلاگ هماهنگ كرده ام یعنی وبلاگ های ابدیت آنا و شهرفرنگ) از من نيست و جعلي مي باشد.  طبعا هيچ مسئوليتي در مورد محتواي آنها را نمي پذيرم.

خبر و تكذيب

غزاله گفت:

 

خانم دکتر اتفاق بدی افتاده. نمی دانم خودتان هستید یا نه. اما کسی با نام مینجیق و آدرس وبلاگ شما در وبلاگ های معروف فارسی راه افتاده و نویسنده هایشان را تحقیر کرده که "شما فیزیک بلد نیستید و من بلدم و ..." و گاها فحاشی به خانواده شان کرده. خیلی ناراحت شدم. اولاً که امیدوارم شما نباشید در ثانی نمی دانم علت این کارها چیست

ياسمن فرزان (صاحب اين وبلاگ):

همينجا اعلام مي دارم كه اين جانب هيچ كدام از آن وبلاگ هاي معروف را نه مي خوانم و نه كامنتي با چنين مضموني گذاشته ام. تنها وبلاگ هايي كه من مي خوانم و گاهي كامنت مي گذارم وبلاگ هاي دو سه نفر از دوستان همسن ام هستند كه فيزيكي هم نمي باشند. كامنت هايي هم كه مي نويسم اغلب در موضوعات مربوط به درددل هاي زنانه هست و هيچ كاري هم به كار فيزيكدانان محترم كشور ندارم چه برسد به خانواده شان.

به این وسیله به اطلاع خوانندگان و علاقه مندان وبلاگ مینجق می رسانم که مطالب مربوط به پست با عنوان متاسفم و نظرات ضمیمه به آن در خصوصی تشریح برخی رفتارهای غیرحرفه ای و نادرست علمی نوشته شده است. متاسفانه در فضای مجازی این مطالب به نحوی منعکس شده است که گویا مصداق این سو رفتارها آقای دکتر مصفا بوده اند. در این جا به صراحت اعلام می کنم که به هیچ وجه این تلقی صحیح نبوده است و اگر بی توجهی نویسنده زمینه را برای اسائه ی ادب به ایشان و زیر سئوال بردن شان و جایگاه علمی و حرفه ای ایشان فراهم کرده است از آقای دکتر مصفا عذرخواهی می کنم و تمام تلاش خود را به کار خواهم برد که از ایجاد شرایط مشابه جلوگیری نمایم.

یاسمن فرزان

ميراث مينجق

به دانشجويان و پژوهشگران جوان كه به تازگي به اين وبلاگ آمده اند و خوش آمد مي گويم و پيشنهاد مي كنم اين سري نوشته  را با برچسب فرهنگ علمي به تدريج  مطالعه كنند. علاوه بر آن اين سري نوشته هاي علمي هم شايد براي شما جذاب باشد. براي خودم كه مرور آنها خالي از لطف نيست.

لينك جزوه ي نوترينو و كلاس هاي درس مرا در همين بخش پيوندها مي بينيد. 

اگر افكار آزار دهنده به سراغ شما آمده و بي انگيزه و بي هدف شده ايد به اين سري نوشته هاي من با برچسب جوانه ها نظري بيافكنيد. اين سري نوشته به برخي از دوستان كمك كرد تا افكار آزار دهنده را دور بريزند. شايد اين سري نوشته به كار شما هم بيايد. البته من روانشناس نيستم و به هيچ وجه ادعا نمي كنم اين سري نوشته ها جاي مراجعه به يك متخصص را مي گيرد. اما نگاهي به آنها افكندن شايد باعث ايجاد جرقه اي شود كه در شما انگيزه اي به وجود آورد تا اين افكار آزار دهنده را به دور بريزيد.

علاوه بر اين موضوعات در اين وبلاگ به مسايل مختلفي چون مقوله ي عشق با برچسب سون آي و توريسم با برچسب تبريزگردي و موضوعات متنوع ديگر پرداختيم كه مي توانيد در بخش برچسب ها و با مراجعه به آرشيو ملاحظه مي كنيد.  

در اين مدت من چند داستان هم با عناوين داستان سارا،  

بيژن و مايكل،

 سربازان كوچك، 

  بابايي نرگس كوچولو ،

  گنج و

 رستم و سهراب چند هزار سال بعد نوشتم كه  لينك آنها در بخش پيوندهاي وبلاگ  دسترس هستند و اگر دوست داشتيد مي توانيد مطالعه بفرماييد.

يك وبلاگ انگليسي هم كه براي جذب گردشگر راه انداخته ام. متشكر مي شوم اگر آن را به دوستان خارجي خود و همچنين اساتيد دانشگاه هاي تبريز و اروميه و مراغه و اردبيل معرفي كنيد تا براي دعوت از مهمان خارجي از آن استفاده كنند.

و اما از اين پس:

از اين پس من در وبلاگ "قيل و قال علم" مي نويسم. اطلاع رساني در مورد سخنراني ها را هم در همان وبلاگ قيل و قال علم منتشر خواهم ساخت. مطالب در وبلاگ جديد صرفا علمي خواهد بود. توضيح بيشتر را در خود وبلاگ قيل و قال علم مي توانيد بخوانيد.

و اما عشق

همان طوری که قول داده بودم  این وبلاگ را می خواهم با سخن عشق به پایان ببرم چرا که

"از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند."

ببینید! از دو سال پیش تا کنون من به مقوله ی عشق در این وبلاگ بیشتر پرداختم. چرا؟! شاید به این دلیل که سنم بالاتر رفته. این نوشته را از دید یک زن ۳۶ ساله (در آستانه ی ۳۷ سالگی) می نویسم که بیش از ۱۵ سال از ازدواجش می گذرد.

از دو سال پیش که من به مناسبت سون-آی بحث در مورد عشق را آغاز کردم روز به روز بیشتر به اهمیت صحبت در این مقوله در چارچوب فرهنگ روز خودمان پی می برم. یک آقایی در یکی از نشریه های محلی تبریز دو سال پیش پیشنهاد داده بود که به جای والنتاین سون آی را جشن بگیریم که بومی باشد. تاکید کرده بود که برای مراسم می توانیم همان مراسم والنتاین  (خرید هدیه) را اجرا کنیم اما در یک روز که مناسبت بومی دارد نه وارداتی.

من آن آقا را نمی شناختم و آن نشریه را هم مطالعه نمی کردم. به طور اتفاقی در یکی از ای-میل های اسپم که معمولا بدون خواندن پاک می کردم این پیشنهاد را دیدم و فکرم را مشغول کرد. در این وبلاگ در این مورد بسیار نوشتم. اگر یادتان باشد یک نوشته داشتم با عنوان

" روز عشقی ورای مصرفگرایی غربی و مازوخیسم شرقی". حرفم سر این بود که حال که می خواهیم مراسم جدیدی را بنا نهیم چرا  تقلیدی عمل کنیم؟! مراسم والنتاین خیلی هم بی عیب نیست.  درسریال های کمدی آمریکایی  ملاحظه می کنید که در روز والنتاین معمولا زوج ها دعوایشان می شود. این کمدی ها ریشه در واقعیت دارند. معمولا مراسم آن جور که می خواهند در نمی آید. از هدیه ی طرف مقابل خوششان نمی آید. کلی استرس دارند که در بهمان رستوران جا رزرو کنند بعد که به سر میز شام می رسند می بینند خوب که چی؟! این همه استرس واسه ی چی بود و دعوایشان می شود. اینها همه از مضرات فشار زندگی مصرفگرایی و تجارتی و بازاری شدن مقوله ی عشق است.

اگر می خواهیم مراسم جدیدی برای عشق پی افکنیم نیاز های روز خود را بشناسیم و برای پاسخگویی به این نیازها مراسم را پی افکنی کنیم. خوشبختانه این مراسم در زمانی دارد پا می گیرد که قلم یا بهتر است بگویم کیبورد به همان اندازه که دست آقایان است دست خانم ها هم هست. دیگه لازم نیست خانم ها تنها "معشوق" (بر وزن "مفعول") باشند می توانند در این مراسم خود به صورت "عاشق" (بر وزن "فاعل") عمل کنند. منظورم این است که خانم ها می توانند خواست،  احساسات و توقعات خود را هم به نیروی قلم منعکس کنند.

 سون-آی فرصت خوبی است که فکر کنیم و ببینیم به دور تبلیغات رسانه ای مصرفگرایانه  در مورد عشق و به دور از  تاکید ادبیات کلاسیک بر مازوخیسم به عنوان  نهايت عشق،  ما به عنوان یک انسان از همسرمان به عنوان یک انسان دیگر که معشوق ماست چه می خواهیم و چه حاضریم به او بدهیم. بياييد در اين باره با هم گفت و گو كنيم تا نظراتمان و در نتيجه عشقمان پخته تر شود. هر چه خواست ها و انتظارات پخته تر باشد پايداري عشق بالا تر  مي رود.

 پي نوشت طنز:

یاد یک کاریکاتور قدیمی اسپانیایی افتادم که یک مرد نقاش داشت خانمی را به تصویر می کشید. در تابلوی او عکس زنی جوان و زیبا با شاخه ی گلی در دست و لبخندی بر لب می دیدید. در صورتی که پشت بوم نقاشی زنی چروکیده و خشمگین و آماده ی حمله می دیدید با وردنه ای در دست!

شیوه های آموزش زبان های محلی

حمید:

ایکاش یک طرحی وجود داشت تا دانشجو هایی که توی دانشگاه های شهر های ترکی زبان درس می خونن ، بتونن برن توی یک کلاس هایی شرکت کنن، زبان هم یاد بگیرن... آخه بیشتر دانشجو ها نیست که فقط توی دانشگاه و خواب گاه هستن ... و نیازی به زبان پیدا نمی کنن، این فرصت رو از دست می دن ... واقعن چه فرصتی بهتر از دوران دانشجویی برای یاد گیری یک زبان ... اون هم با کیفیت خوب.

اسما:

دانشكاه تبريز واحد زبان و ادبيات تركي اذري براي غير ترك زبان ها رو از همين ترم راه اندازي كرده.تا ترم قبل يه واحد ادبيات تركي بود براي ترك زبان ها كه اين ترم براي غير ترك ها هم يه واحد ديكه اختصاص داده شد:)

مینجق:

بحث آموزش زبان موضوعی تخصصی است. آموزش زبان انگلیسی را در نظر بگیرید. هنوز که هنوز هست بعد از تدوین این همه کتب آموزش زبان انگلیسی موسساتی مانند آکسفورد روی شیوه های نوین آموزش زبان انگلیسی تحقیق می کنند و روش های نو ابداع می کنند. کتب آموزشی با متد جدید تدوین می کنند. خوشبختانه موسسات آموزش زبان مانند موسسه آوید در تهران در شیوه های آموزشی بسیار به روز هستند و این شیوه های نوین را به کار می گیرند. کسی هم به آموزشگاه های زبان انگلیسی به خاطر این کوشش خرده نمی گیرد (و نباید هم بگیرد). تشویقشان هم می کنند (باید هم چنین کنند!)

همان طوری که همه ی شما نیک می دانید دانستن یک زبان یک مقوله است تدریس آن مقوله ای دیگر. شیوه ی آموزش زبان در هر سطح و مقطعی و برای هر گروه سنی ای خود نیاز به آموختن دارد. این روش ها هم به تدریج و با انباشت تجارب و بازخورد گرفتن از زبان آموزان  رشد و نمو پیدا می کنند.
باید یک موسسه که در کار آموزش زبان است سال ها به کارش ادامه دهد تا شیوه های آموزشی آن تکامل یابد و کتاب ها و سی-دی ها ی آموزشی مناسب و کار آمد تدوین کند.
آموزش زبان یک کوشش چند بعدی است که دانستن زبان تنها بخش کوچکی از آن است. به کار بستن زبان در جامعه و به منظور های تخصصی مختلف مقوله ی دیگری است.

باز همان طوری که می دانید رشته ی زبان خودش شاخه های گوناگون دارد: مترجمی زبان معلمی زبان  ادبیات زبان انگلیسی و....
واقعا هم دانشجویان این شاخه ها مطالب متفاوتی می خوانند و برای مهارت های گوناگونی آماده می شوند.
برگردیم به سراغ همین یکی دو واحد آموزش زبان ترکی دردانشگاه تبریز. به طور یقین این یکی دو واحد آموزشی نیاز عظیم وچند بعدی جامعه را به اموزش این زبان جوابگو نخواهد بود. اما علی الاصول شروع خوبی است. امیدوارم اجازه دهند ادامه پیدا کند. کار را به کاردان  دلسوز بسپارند و اجازه دهند تا اهل فن  آهسته و پیوسته شیوه ی آموزش این زبان را تکامل دهندو به تدریج کتاب ها و سی-دی های خود آموز تدوین کنند. از زبان آموزان بازخورد گیرند و ایرادهای کار را مرتفع کنند و جلو روند. سال ها طول خواهد کشید که شیوه های مناسب آموزش زبان ترکی آذربایجانی تکامل پیدا کند. از یک جا باید شروع کرد و همینجا و همین دو واحد در دانشگاه تبریز شروع خوبی است.

ببینید! موضوعی که من دارم مطرح می کنم یک بحث کاملا آکادمیک است: تدوین و تکامل شیوه های آموزشی یک زبان.
به عقیده ی من باید به دور از هرگونه جنجال آفرینی و هر گونه حاشیه سازی محیطی آرام و آکادمیک پدید آورد که استاد ان و پژوهشگران در این جهت کوشش کنند و  به کار تولید فکر و کتاب و سی دی آموزشی و.... بپردازند.
امیدوار م چنین بشود.
همه ی ما به سهم خودمان باید پختگی لازم را نشان دهیم و صبر پیشه کنیم تا این فرصت و امکانی که پیش آمده ادامه یابد و به نتایج مطلوب برسد.

پارسال تقریبا همین موقع هابود که بحث ارائه ی زبان محلی در دانشگاه ها مطرح شد. به آن مناسبت من این یادداشت را نوشتم:
http://yasamanfarzan.blogfa.com/post-325.aspx
در بخش کامنت هایش بحث مفصلی کردیم . پارسال هم مثل حالا من معتقد بودم که شروع خوبی است. برخی با من همعقیده بودند اما عده ای خوشبین نبودند و دو واحد آموزشی را در مقابل نیاز عظیم چند وجهی جامعه به توجه به زبان ها و فرهنگ های محلی ناچیز و حتی خنده آور می دانستند. به هر حال با هم بحث کردیم و خوشبختانه بحث مان معطوف به نتیجه بود. از آن بحث های بی هدف  و از جنس "بحث برای بحث" نبود! سیر بحث ها را در بخش کامنت های آن نوشته می توانید بخوانید.

پی نوشت: لازم می دانم در مورد این که نوشتم "همه ی ما به سهم خودمان باید پختگی لازم را نشان دهیم و صبر پیشه کنیم تا این فرصت و امکانی که پیش آمده ادامه یابد و به نتایج مطلوب برسد." توضیحی دهم. واقعیت آن است که لمپن ها به این حرکت حمله ها خواهند کرد. بخش کامنت ها را ببینید. خدا به همه ی ما صبر و طمانینه و وقار و شعور و آگاهی لازم را عطا فرماید که برای پاسخ دادن به لمپن وقت خود را تلف نکنیم و ثابت قدم ادامه دهیم.

پی نوشت یک نفر که در این زمینه مطالعه ی در خور توجه داشته:

البته در مورد شروع آموزش این گام اوله (شاید) ولی در باب تنظیم کتابها و متد آموزش استادانی مثل مرحوم محمدعلی فرزانه، مرحوم بهزاد بهزادی، مرحوم ثمین باغچه بان ، دکتر جواد هئیت و اساتید و عزیزان دیگه بی هیچ مزد و منتی کارهای پایه ای بسیاری انجام دادند. نقد و تکمیل کتابهای اونها به نظرم می تونه در این حوزه مفید باشه.

باز هم در مورد لهجه  و يك پيشنهاد براي تكريم لهجه ها

اگر توجه بكنيد وقتي در شبكه هاي سراسري صدا و سيما كارشناس پزشكي و.... به عنوان مهمان مي آيد و صحبت مي كند اغلب لهجه دارد. لهجه يزدي اصفهاني گيلكي و..... درصد عمده شان هم لهجه ي تركي دارند. اما چند فيلم يا سريال ايراني به خاطر داريد كه در آن پزشك به لهجه ي تركي صحبت كند؟ من فقط فيلم "يك حبه قند" را به خاطر دارم كه دكترش لهجه ي يزدي داشت. آن دكتر هم همچين دكتر باكلاس تيپيكال كه اغلب در ذهن داريم نبود!

در سريال "سال هاي مشروطه" كاراكتر هاي منفي كه از تبريز بودند (يا براي مدت كوتاهي گذارشان به تبريز افتاده بود) لهجه داشتند اما "ريحان" دختر مبارز باكلاس و زيبا كه همه ي عمرش در محله هاي تبريز گذرانده بود -آن هم در دوراني كه حتي راديو هم نبود -با لهجه ي استاندارد گوينده هاي تهران در قرن بيست و يكم صحبت مي كرد! من از ۱۷ سالگي از تبريز آمده ام و از بچگي هم تلويزيون نگاه كرده ام اما كاملا لهجه دارم چه طور ريحان لهجه نداشت؟! اگر بنا بود كه بيننده تصور كند كه ريحان به تركي صحبت مي كند و دوبلور حرفش را ترجمه مي كند پس لهجه ي تركي بقيه ي كاراكترها چه صيغه اي بود؟! اين البته اختصاص به سريال  سال هاي مشروطه ندارد. يك روند كلي است.

من فكر نمي كنم توطئه اي و سو نيتي در كار باشد. كارگردان فكر مي كند بيننده ها به اين طريق راحت تر مي پذيرند چون هميشه در تلويزيون وسينما اين گونه ديده اند و شنيده اند. ديده اند كه آلن دولن بيايد و با صداي زيبا و با كلاس دوبلور به لهجه ي استاندارد تهراني صحبت كند. (بگذريم كه دوبلور او آقاي خسرو خسروشاهي  است و خسرو شاه هم كه نزديك تبريز است!) ذهن بينندگان اين جوري عادت كرده  و كارگردان نمي خواهد ريسك عوض كردن اين ذهنيت را به جان بخرد.

در سال هاي اخير يك حركت خوب راه افتاده و آن اهميت دادن به دكلمه به زبان تركي است. مثلا اين مورد را ببينيد. اگر اين حركت ادامه يابد ديگه اين ذهنيت هم ازكمرنگ مي شود.

من يك پيشنهاد ديگر دارم. هرچند در بين خوانندگان مستمر اين وبلاگ در حال حاضر گمان نمي كنم كسي شرايط و امكانات عملي كردن آن را داشته باشد اما اين پيشنهاد را منتشر مي كنم باشد برخي از شمادر آينده آن را عملي كنيد و يا به آشنايي كه امكان و علاقه ي عملي كردن را داشته باشد اين پيشنهاد را منتقل نماييد.

پيشنهاد من اين است: يك سرمايه دار علاقه مند به مسايل هويتي  بودجه اي براي تهيه ي دو سه فيلم در سال اختصاص دهد. در اين فيلم ها خانواده ي معمولي را نشان دهند با مسايل معمولي خانواده ي معمولي ايراني. اين خانواده ي معمولي گذارش هم به پزشك مي افتد. يك پزشك باكلاس تيپيكال نشان دهند كه با لهجه ي تركي صحبت مي كند. در فيلم ها يك مهندس هم باشد كه به لهجه ي تركي حرف مي زند و.....اگر فيلم خوش ساخت و مردمي باشد سرمايه گذاري پرسودي خواهد بود. با اين گرايش به هويت طلبي كه شاهد آن هستيم اين فيلم ها خريدار خواهند داشت. ذهن سرمايه گذار اين فرصت را از دست نمي دهد. لازم نيست مسايل جنجالي در فيلم ها مطرح شود يا سور رئال و.... باشد. فيلم و سريال هاي ساده ي خانوادگي با مضمون هاي روزمره براي اين منظور ايده آل هستند. كسي هم نمي تواندبه آنها خرده بگيرد.  مجوز نشر و.... راحت مي گيرد اگر مسئله ي جنجالي نداشته باشد. يادتان هست سالها پيش يك سريال خيلي معمولي بود به نام "آرايشگاه زيبا". يادتان هست چه طور اغلب جامعه از افراد روشنفكر گرفته تا سنتي با اين سريال ارتباط برقرار مي كردند. همچين سريالي با حال و هواي جامعه ي امروز ايران مد نظرم هست كه در آن چند دكتر و مهندس و.... هم باشند كه به لهجه ي تركي صحبت كنند .  واقعيت جامعه ي تهران هم همين هست. بازتاب آن در يك فيلم نمي تواند نامانوس به نظر آيد. مطمئنم خريدار خواهدداشت و سرمايه را با سود مناسب بازخواهد گرداند.

يك نكته ي مهم اين كه در اين فيلم ها قرار نيست كه  "انتقام گرفته شود" و كاراكتر هاي سطح پايين لهجه ي ديگر داشته باشند و تحقير شوند! جواب بدي مقابله به مثل و بدي نيست. جواب تحقير احساس حقارت و همداستاني با فرد تحقير كننده هم نيست. جواب بدي و تحقير -برخلاف آن چه برخي توصيه مي كنند- خوبي و محبت به منظور شرمنده كردن طرف هم نيست. باور كنيد نه تنها شرمنده نمي شود پر رو تر هم مي شود! جواب بدي و تحقير ابتكار عمل داشتن است. من اينجا يك نمونه را بيان كردم. شما اگر در مورد اين پيشنهاد من نظري داريد بفرماييد. اگر هم پيشنها د ديگري داريد بفرماييد. شايد در بحث ها ايده هاي بهتري متولد شوند.

پی نوشت: الان یادم افتاد! طبیب در قهوه ی تلخ هم لهجه ی ترکی داشت. با نمک بود. من از سریال های مهران مدیری خوشم می آید. توهین قومی نمی کند! هرچند هستند کسانی که از منظر هویت طلبی به سریال قهوه ی تلخ هم خرده گرفتند. اما به نظر من یک مقدار حساسیت بیجا بود. اگر زیادی حساسیت نشان دهیم کارگردان ها کلا لهجه ی ما را حذف می کنند. این زیانش بیشتر است از منفعت آن است. گوش شهروندان باید در رسانه ها هم به لهجه ما عادت کند تا به حضور این لهجه در جامعه آگاه باشد. ناآگاهی عمومی نسبت به وجود یک لهجه با خرده فرهنگ در جامعه کار آن را سخت میکند. مثال می زنم: اگر با لهجه نا آشنا باشند و زنگ بزنند به یک داروخانه و داروساز با آن لهجه با آنها صحبت کند چون به لهجه عادت ندارند و آن را عجیب می پندارند به حرف های داروساز اعتماد لازم را نمی کنند.

این در یکی از کشورهای پیشرفته امتحان شده. افراد به طور ناخودآگاه حرف متخصصی که لهجه ی ناآشنا داشت را نمی پذیرفتند. به خصوص اگر پای تلفن بود و چهره ی او را نمی دیدند. لهجه ی قومیت های مختلف باید در فیلم ها و سریال ها منعکس شود تا مردم از جای جای ایران به لهجه ی همدیگر اخت پیدا کنند و آن را غریب و نا آشنا نیابند.

اندر اهمیت صدا و لهجه

اگر بناست شغلی مانند معلمی یا استادی دانشگاه داشته باشید که قسمت در خور توجه کار سخن گفتن با یک جمع است "صدای شما" طبعا بسیار مهم خواهد بود. هرچه قدر باسواد باشید و هر چه برای کلاس زحمت بکشید اما با صدای نارسا صحبت بکنید درکارتان ناموفق خواهید بود. حتما در مدرسه و... معلم هایی داشته اید که ناشمرده سخن می گفتند یا آن قدر آرام صحبت می کردند که شنیده نمی شد یادتان هست چه حسی نسبت به آنها داشتید؟ شاگردهای شما هم همان حس را نسبت به شما خواهند داشت! علی الاصول کسی که برای استخدام یک استاد جوان توصیه نامه می نویسد اگر اين استاد جوان صدای نارسایی داشته باشد باید در توصیه نامه منظور کند. هرچند اغلب این کار را نمی کنند! به خصوص در ایران اغلب آن قدر مردم با هم رودربایستی های بیخود دارند که کسی صریح نمی آید بگوید تو به این علت استخدام نمی توانی بشوی و.... به جای این که واقعیت را بگویند که طرف برود و این ضعف خود را اصلاح کند اغلب بهانه های واهی می آورند و طرف را سر در گم می کنند! به هر حال اگر استادی این ایراد را داشته باشد همان ترم اول دانشجو ها در فرم ارزیابی استاد کم نمی گذارند و حسابی شاکی می شوند. بعد در تمدید قرارداد او تجدید نظر می شود و شانس تمدید قراردادش پایین می آید.

من اینجا صراحتا این مطلب را بیان می کنم که اگر صدای شما رسا نیست روی آن کار بکنید. خیال نکنید که خیلی "زرنگ" و "هوشمند" هستید که خودتان را برای بلند و رسا صحبت کردن به زحمت نمی اندازید و با خود می گویید من "حرفم را زدم شنونده ها به گوش هایشان فشار بیاورند و بشنوند". می خواهید اسم این ذهنیت را خودخواهی بگذارید یا زرنگی و هوشمندی - به هر حال ذهنیتی است که برای شخص گران تمام می شود. به قیمت از دست دادن فرصت های شغلی تمام می شود.

حال برسیم به مسئله ی لهجه. اگر سواد استاد ویا معلم بالا باشد، برای آماده کردن مطالب درس و اداره ی کلاسش هم زحمت بکشد، از نظر نظم وانضباط کلاسی هم مقبول دانشجو ها باشد و شمرده و رسا هم صحبت کند معمولا دانشجوهاي درسخوان و جدي  لهجه اش را هم دوست خواهند داشت. لهجه اش نه تنها مسئله ساز نمی شود بلکه یک جوری trade mark او مي شود. اگر با اين لهجه اين استاد يكي از اصول و پرنسيب هاي حرفه اي خود را به عنوان تكيه كلام تكرار كند معمولا دانشجو ها به عنوان تفريح (البته از روي محبت و خوش طينتي نه مسخره كردن) آن حرف او را بعدها تقليد و تكرار مي كنند. آن قدرتكرار مي كنند كه براي هميشه يادشان مي ماند و سرلوحه ي كارشان قرار مي دهد. در بين همنسلي هاي من در رشته هاي مختلف بسيار زياد هستند كه سال ها بعد از فارغ التحصيلي تكيه كلام استادشان را با لهجه ي مخصوصش با حالت نوستالژيك تكرار مي كنند. مثلا يكي از دوستانمان كه در دانشگاه تهران حقوق خوانده و اكنون وكيل است لهجه ي تركي استادشان را كه مي گفت "تا وقتي جرم ثابت نشود متهم بيگناه بايد شمرده شود" (چيزي به اين مضمون) تكرار مي كند. مي گويد آن قدر اين را تكرار كرد كه ملكه ي ذهنمان شد.

درمورد اهميت صدا و لهجه اينجا در كلاس درس نوشتم. در نوشته ي بعدي ام از منظر ديگر به آن خواهم نگريست.

معرفی کتاب

سومین گردهمایی سالانه ریاضی و فیزیک در تبریز

از سه سال پیش دانشگاه های تبریز کنفرانس یک روزه ریاضی و فیزیک ترتیب می دهند. محل برگزاری بین دانشگاه های مختلف تبریز می گردد. در سال های قبل هم من و شاهین شرکت کردیم و سخنرانی ارائه دادیم. امسال هم به امید خدا سخنرانی خواهیم داشت. برنامه ۲۹ بهمن ماه است. . تا جایی که من اطلاع دارم از اصفهان هم قرار است دکتر فرهنگ لران بیایند و سخنرانی کنند. اساتید خود دانشگاه های تبریز هم که طبعا خواهندبود. 

برای اطلاعات بیشتر به سایت گردهمایی مراجعه کنید.

ماشین های لیتوگرافی در مقیاس نانو

کسانی که می خواهند بدانند فیزیک  در مرزهای پژوهش به چه درد صنعت می تواند بخورد در این سخنرانی شرکت کنند:

ماشین های لیتوگرافی در مقیاس نانو
دکتر حمید امیراحمدی
پنجشنبه ٧ دی ماه
۱۱ الی ۱۲:۳۰

محل سخنرانی: ساختمان فرمانیه پژوهشگاه دانش های بنیادی

ادامه ی طرح همه با هم

ما چند هفته است داریم طرح همه با هم اجرا می کنیم. در مورد برنامه ی خودمان آخر هفته گزارش می دهیم. هر بار هم یک موضوع برای صحبت و بحث پیش می کشیم. در واقع جنبه های مختلف رضایت از زندگی را مورد بحث قرار می دهیم. چون نوشته ی قبلی یک مقدار شلوغ شده بود این یادداشت جدید را گذاشتم. در ادامه ی مطلب موضوع مورد بحث هفته ی آینده را می توانید بخوانید. طبق معمول از ۵ شنبه ساعت یک بعد از ظهر تا شنبه ۱ بعد از ظهر بخش کامنت ها برای ارائه ی گزارش و همچنین بحث در موضوع مورد نظر باز خواهد بود.

شب یلدای خوبی داشته باشید!

ادامه نوشته

تجارب دوران تحصیل

من در مورد تجارب تحصیلم در این شش سال بسیار نوشته ام. یکی از خواننده ها پیشنهاد کرد که در مدت باقی مانده تا تعطیلی کامل وبلاگ دیگر یاران وبلاگ تجارب خود را بنویسند تا مورد استفاده ی آیندگان باشد. دوستی که این را پیشنهاد داده بود نظرات خود را نوشت که در ادامه ی مطلب می توانید ببینید. بقیه ی دوستان هم نظرات خود را در این باب بنویسند. من فقط منتشر می کنم. بدون اظهار نظر در مورد نظرات. هر نظری لزوما مورد تایید من نیست. اما آن را انتشار می دهم. اگر خواستید نظرات همدیگر را هم نقد کنید.

بدیهی است جز در این مورد نظر دیگری را منتشر نخواهم کرد. نظرات نامربوط به بحث پاک خواهند شد.

ادامه نوشته

سخنی چند در باب معنویت

ادامه مطلب را ببینید:
ادامه نوشته

نان شیرمال

این هم دستورپخت نان شیر مال به قلم محسن شیرازی:

اما برای انکه خلف وعده نکرده باشم برای این هفته من این شیرینی را خواهم پخت (خودم یکشنبه خواهم پخت)
من خودم تلاش میکنم دستورهایی را اینجا بیاورم که نسبتا راحت و اماده کردن وسایلش راحت باشد و لذا از آشپزهای همه باهم که کم هم نیستند و تخصص بالا دارند بسیار عذر میخوام :)

نان شیرمال (خوردن نان شیرمال داغ در عصرهای زمستان می چسبد!)
مواد لازم
تخم مرغ 2 عدد
شکر 4/1 ليوان
ماست 1 ليوان
جوش شيرين 4/1 قاشق مرباخوري
بکينگ پودر 2 قاشق مرباخوري
آرد به حدي که خمير به دست نچسبد
وانيل کمي
روغن 4/3 ليوان


طرز تهیه
شکر را همراه با تخم مرغ و وانيل با همزن مي زنيم تا کاملاً مخلوط شود. روغن را اضافه کرده دوباره هم مي زنيم. ماست و بکينگ پودر و جوش شيرين را اضافه کرده آرد را کم کم مي ريزيم و با دست مخلوط مي کنيم تا خمير درست شود آرد را درحدي مي ريزيم که خمير به دست نچسبد اين خمير را در ظرفي قرار داده و روي آن را نايلون مي کشيم روي آن علامت مي زنيم خمير بايد حجمش دوبرابر شود. سپس از خمير گلوله برداشته روي ميز آرد پاشيده و به شکل بيضي پهن مي کنيم با وردنه به ضخامت نيم سانت در سيني چرب شده قرار مي دهيم رويش را زرده تخم مرغ همراه با کمي زعفران مي ماليم کنجد پاشيده و در فر با حرارت 350 درجه به مدت نيم ساعت قرار مي دهيم تا سطح نان طلايي شود

ریشه ی هویت طلبی  و نتایج آن

نظر مرا در مورد ریشه ی هویت طلبی  در دهه ی حاضر  و نتایج آن در ادامه ی مطلب می توانید ببینید
ادامه نوشته

commanding respect vs. demanding respect

گاهی دانش آموزان مستعد که در دروس ریاضی و علوم  موفق هستند  غرولند می کنند که چرا باید دروسی مانند تاریخ و جغرافیا یا ادبیات را بخوانند. می گویند به چه دردم خواهد خورد؟!

 

از طرف من به ایشان بگویید به درد می خورد! فردا که ان شا الله در کاری موفق شدند و در جلسات مختلف نشستند ابتدای جلسه یک صحبت مختصر ۵ دقیقه ای نامربوط به مبحث تخصصی می کنند. رسم جلسات این است.  آنجا از همین معلومات باید بهره بگیرند.
اگر درآن 5 دقیقه ی اول معلومات کافی برای اداره ی یک بحث این چنینی در مورد تاریخ یا جغرافیا نداشته باشند تحویلشان نمی گیرند. چندان حسابشان نمی کنند ولو این که در رشته ی تخصصی شان سرآمد باشند.
چه پژوهشگر باشند چه یک مدیر چه یک مهندس چه یک پزشک.

ادبیات و آیین نگارش و... هم به درد می خورند. پس فردا وقتی متنی را به کارمند زیر دستشان می دهند اگر از نظر املایی و یا انشایی در حد مطلوب نباشد  احترام طبیعی کارمند را زایل می کند. کسانی که در این زمینه ها مشکل دارند مجبورند مرتب از "من رئیسم" برای جلب احترام زیر دست مایه بگذارند و مشکلات از همینجا آغاز می شود! هر چه به این ابزار بیشتر  متوسل شوند کارمند زیر دست بیشتر آزرده می شود ولی این آزردگی یک جایی کار دست بالادست می دهد.  اما اگر سواد عمومی در تاریخ و جغرافیا و ادبیات و.... بالا باشد احترام به عنوان یک فرد فرهیخته طبیعی به دست می آید و نیاز به هارت و پورت و نشان دادن اهرم های فشار و تهدید برای جلب احترام پیش نمی آید که بعدا مشکل ساز شود.

این را هم اضافه کنم که کارمند زیر دست انتظار دارد کارمند بالا دست هوایش را داشته باشد. پشتش را خالی نکند. رئیسی که برای ماست مالی کردن اشتباهات خودش تقصیرها را جلوی دیگران به گردن کارمندش می اندازد نباید انتظار احترام به عنوان یک رئیس از مرئوس داشته باشد.

مرئوس همان جا می فهمد و بلافاصله حس احترامش را نسبت به رئیس از دست می دهد. دیگران چند روز بعد تر می فهمند و جناب رئیس به نظرشان فردی زبون و حقیر و پست می آید! اشتباه اصلی شاید تا این اندازه در حقیر شدن آن رئیس در انظار عمومی اثر نداشته باشد که مرئوس را سپر بلای خود ساختن دارد.

خلاصه بگویم. این احترام با دستور و هارت پورت به دست آمدنی نیست. این احترام کسب کردنی است. بدون این احترام هم در نظام اداری سنگ روی سنگ بند نمی شود.

اين چيزي كه گفتم در آمريكا واروپا حسابي شناخته شده است. اصطلاح خوب و مشخصي هم دارد:

commanding respect vs. demanding respect

درباره اش هم مقالات بسیاری نگاشته شده و می شود. مثلا اینجا را ببینید.

عرض تسلیت و یادداشت های قدیمی من در مورد ایمنی

اتفاقی که در پیرانشهر بر سر فرشته های معصوم افتاد دل همه ی ما را به درد آورد. این فاجعه ی بزرگ را به همه ی دردمندان این ماجرا به خصوص خانواده های آن فرشته ها تسلیت می گویم.

راستش را بخواهید من معتقدم که عدم توجه به مسئله ی ایمنی که نتیجه ی آن فجایعی از این دست هست  مسئله ای است اجتماعی که ریشه در باور های غلط در جامعه ی در مورد مسایل فلسفی نظیر قضا و قدر و یا جایگاه انسان در طبیعت دارد. در این باره مفصل قبلا نوشته ام. نوشته های پیشینم را با کلیک روی ادامه ی مطلب می توانید بخوانید:

 

ادامه نوشته

سخنرانی دکتر رفیعی تبار

 

 

قبلا هم نوشتم که دکتر رفیعی تبار از سرمایه های انسانی این مرز و بوم ومایه ی مباهات آی-پی-ام هستند. فکر می کنم سخنرانی زیر برای عده ی زیادی از شما جالب باشد. در همین اتاق سمینار فرمانیه برگزار خواهد شد:

کاربرد فناوری نانو در مرمت آثار باستانی
 
پي نوشت:
از سخنراني دكتر رفيعي تبار الان برگشتيم. خيلي جالب بود. كاربرد اين پاك كننده هاي نانو براي ترميم تمثال هاي قديسين واقعا معجزه مي كنه!!
براي مرمت آثار تاريخي ايران هم علي الاصول مي شه از اين روش ها استفاده كرد اما بايد در موردش پژوهش بشه. اگر كسي به اين موضوع علاقه داره به دكتر رفيعي تبار مراجعه كنه. علي الاصول ميراث فرهنگي و موزه ها و شهرداري ها و..... بايد روي اين چيزها سرمايه گذاري كنند
 
توضيح تصاوير:
تصاويري كه مي بينيد كاربرد پاك كننده هاي نانو را نشان مي دهد. توجه كنيد كه هيچ رنگي براي مرمت استفاده نشده! اين پاك كننده ي نانو فقط آلاينده ها را به طور هوشمند خارج كرده بدون آن كه رنگ اصلي را تخريب كنه.

بحثی در مورد گردشگری در تبریز

بحثی که با کلیک بر  ادامه ی مطلب می خوانید مدتی پیش در این وبلاگ انجام گرفت. یکی از خواننده های عزیز با نام مستعار نسکافه انتقادی از مورد تبریز کرد.

من هم پاسخی نوشتم. در واقع پاسخ به انتقاد ایشان نبود. حرفم نه در تایید آن انتقاد  بود و نه در رد آن. اما به آن مرتبط بود:

 

ادامه نوشته