گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

یلدا مبارک

باز پاییز داره میره ، پاییز 90 هم گذشت ، با همه شادی ها غم هاش و اتفاقاتش، و زمستان اومد با اینکه زمستان فصل سردیه ولی آرامش خاصی داره هیاهو ها خابیده و ادم بیشتر می تونه فکر کنه به اینکه همه درختا لباس سفید می پوشند و منتظر بهارن . انشالله ما هم در روز رستاخیزمون بهاری باشیم . خوش اومدی ننه سرما انشالله همه زمستون خوب و خوش داشته باشیم


 یلدا مبارک

حال عجیب

از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون ! چند وقتیه حال عجیبی دارم . حالی متفاوت با انچه که تا به حال داشتم . خیلی قشنگه اولا عذابم میداد تمام فکرمو گرفته بود . خیلی سخت می گذشت مخصوصا اینکه دور بودم. کمی که  گذشت و فهمیدم باید فراموش کنم انکه را این حال را در من پدیدار کرد. غصم گرفت . گریه کردم ، رفتم یه صفحه قرآن خوندم و خدا گفت این کارونکن منم گفتم چشم و فراموشش کردم . دیگه کمتر بهش فکر کردم و به حرف خدا گوش دادم . دیگه امیدی نداشتم اون حال برگرده که یه روز خدا در رو زد و گفت تو قبول شدی این حال مبارکت باشه و من خوشحال شدم البته این ماجرا ادامه داره و شاید خدا این حالو بگیره ولی من راضیم به رضاش قربونت برم خدا جون..

کربلا

ای خدا مارا کربلایی کن بعد از آن ما را هرچه خواهی کن ای خدا یعنی میشه آقا مارو هم بطلب..

شب تاسوعاست

باز هم روزها و شبها گذشتن و رسیدم به ایام محرم و امشب که شب تاسوعاست چه شبی است کودکان تشنه و عباس در فکر فردا . فردایی که عباس به نبرد یزیدیان می رود اما جانش را فدا می کند و تشنه لب کنار آب شهید می شود. یا ابوالفضل عباس (ع)