گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

آسمان آبی

هفته پیش سمینار دکترا مو ارایه دادم 

موضوعی که انتخاب کرده بودم در مورد آلودگی هوا و کاربردهای نانوتکنولوژی در کنترل و کاهش اون بود

راستش از موقعی که قرار شد بیام تهران زندگی کنم یکی از دغدغه ها و نگرانی های من آلودگی هوای این شهر بود منی که با هوای پاک و عالی دامنه های سبلان بزرگ شده بودم تحمل این شرایط سخت بود بهرحال زندگی میگذره ولی باید فکر سلامت خود و آیندگان هم باشیم 

موقعی که داشتیم به زنجان میرفتم خیلی هوا عالی و رویایی بود چون روز قبلش کلی بارون و برف آمده بود و همه جا رو تمیز کرده بود از آغاز مسیر مه ملایم وجود داشت و انسان فکر میکرد در جاده های شمال است تمام درخت ها با نشاط شده بودن و سبزی و طراوت شان آدم را سرحال می آورد اصلا جو سنگین و کارخانه ای مسیر به کل رفته بود هیچ وقت این مسیر این گونه برآیم نبود  نزدیکی های قزوین خیلی جالب بود در دوردست روی کوه ها و تپه ها برف بود یک باریکه آسمان آبی کم رنگ بالای قله ها و در بالای آن لایه ضخیم و سفیدی از ابر و در بالای سرمان ابرهایی زیبا و پراکنده و آبی آسمانی پررنگ خیلی زیبا و دلچسب بود 

کاش ما انسان ها کمی بیشتر به طبیعت اطرافمان دقت کنیم و مواظب آبی آسمان بالا سرمان باشیم