گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

دفاع

بالاخره تموم شد

و یه مقطع تحصیلی دیگه هم تموم شد

اصفهان هم برا من داره تموم شه

شهر خوبی بود

دوستای خوب و باارزشی پیدا کردم

و روزای خوبی باهاشون داشتم 

خیلی خوب بود

غم و شادی همه در کنار هم بود

و من خیلی بزرگ شدم

و مهمتر از همه که روابط اجتماعیم قوی شد

خیلی سخته از دوستای خوبم جدا شم

خیلی سخته

غمباره

ولی امیدوارم بازم همدیگرو ببینیم

خدایا شکرت

کمکم کن

و انتظار 

انتظار

مثل همیشه

خدایا صبر بده

صبر

اضطراب

این روزا وجودم اضطرابه همش

بعضی وقتها هم بی خیال میشم

خسته میشم

همش میگم کی چهارشنبه میشه

بعضی وقتا هم میگم نه حالا زوده

معادله حل نشده

خیلی سخته

حل نمیشه

خدایا کمک کن

ای کاش نمرم خوب شه

ای کسی میخانی این مطلب را دعایی بکن مرا...

یکی میاد

گاهی وقتا یکی میاد و وبلاگمو میخونه

برام نظر میذاره

نمیدونم حالش خوبه؟

چیکار میکنه

ولی امیدوارم حالش خوب باشه

و غصه نخوره

زندگی همینه

همه کسایی که میان تو زندگی تضمینی نیست که بمونن

توکلت به خدا باشه

شایدم به مرادت رسیدی

دنیا کوچیکه