گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

خسته

این روزا زود خسته میشم

حوصله هیچ کاری ندارم

نمیدونم چمه

خدایا کمک کن

کمک


عید ولایت

باز هم روزا گذشتند و چرخیدند و رسیدیم به عیدغدیر

عید  ولایت 

عید مولا علی

حج آخر و اتمام حجت محمد با مسلمانان 

و علی بالا رفت

و دستانش در دستان محمد رو به آسمان

من کنت مولاه و فهذا علیٌ مولاه

و این گونه علی پیشوا و امام مسلمانان شد

بار سنگین امامت بر قامت با صلابت علی برازنده بود

عدالت را صلابت اجرا نمود

ولی مهربانی رابه کودکان یتیم عاشقانه نثار میکرد

آری علی

اسوه ی صبر بود

صبر در برابر ناملایمات نوکیسه گانی که نگذاشتند

از ابتدا علی باشد

و سخن پیامبر را نادیده گرفتند

به هرحال علی مردی بود که در همه ی شرایط 

ولایتش  جاری بود

چه در خفا و چه در حکومت کوتاهش

نجف 

چقدر دوس داشتم

انگار خانه ی خودم بود

حس غربت نداری وقتی در نجفی

واقعاً اینگونه است

در خانه ی پدر مهربانت

حس غربت نداری

عید غدیر مبارک


دایی عزیزم

امشب یکم دلم گرفته

یکم که نه خیلی خیلی

آخه امشب یه پهلوان یه قهرمان از کنارمون رفت

من ندیدمش

ولی اونقدر از خوبیهاش شنیدم که حد نداره

خیلی دوسش دارم

بچه که بود آروم بود

بزرگ که شد قوی بود ولی متواضع

قهرمان وزنه برداری جوانان ایران و آسیا 

کاپیتان تیم ملی

با اینکه می تونست نره جبهه 

بره سراغ مسابقات

ولی رفت

آرپی چی رو گذاشت رو دوشش

و گفت من باید وطن رو نجات بدم

و شهید شد در خاک عراق مظلومانه

تو مرحله ی سوم عملیات والفجر 4

ده آبان 62

تو سن 23 سالگی

خیلی دوسش دارم

قربونت برم دایی خوب و قهرمانم

دایی از همون اول گفتم که پایان نامم تقدیم به توست

کمکم کن 

تا حالا کمکم کردی

خدایا ما از شهدا شرمنده ایم

نذار شرمنده تر شیم

شفیع ما باشین

دایی خوبم

قهرمان کشورم

درود به همه ی شهیدان

بخصوص شهید اسماعیل اعلمی