گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

دریا و کشتی

گذر زمان سریعتر از نفسهای ماست

شاید این گذر زمان نیز تو را ببرد وغرق کند 

یک آن می شود می بینی سالها گذشته و تو در طوفان زندگی سرگردانی

باد به صورتت می خورد

گوشهایت پر از اب شده و نمی شنوی

دهان پر از شوری و تلخی زندگی شده 

و تو گرفتار و بی پناهی

فریاد می زنی خدایا کجایی

داری قدرتتو بهم نشون میدی

زندگی می غرد 

و تو غمگین و افسرده می شوی

تنت می لرزد می گویی

پس چرا من قایق یا کشتی ندارم

پس چرا من سردم شده

پس چرا من دیر به خودم آمدم

و خیلی چراهای دیگر

واقعا چند نفر این گونه هستند

شاید بگی نمیدانم

شاید خودمان هم این گونه باشیم

یک لحظه درنگ کن

دکمه استپ را فشار دادیم

فکر کن آیا به اهدافت رسیدی

اصلا هدفی داشتی

آیا کشتی اهدافت را به ساحل ارزوهایت رساندی

یا هنوز سرگردانی

خیلی مهم است 

درنگ کن

اگر کشتی نداری

آن را بساز

نگذار بی کشتی بروی

زندگی بی رحم است و طوفانی

پس سرپنهانی داشته باش

و خدایی که همیشه با باور به لطف  و عنایت او زندگی کنی

آنگاه دریای طوفانی و خشمگین تو را مضطرب نخواهد کرد

خدا به همراهت برو

یا علی

قول

امسال خوشحالم

آخه باز هم بوی ماه مدرسه برایم خواهد آمد

درسته امروز هنوز یکم شهریوره

ولی شهریور که آمد بوی مهر رو می تونی حس کنی

خوشحالم که خدا باز هم به من نظر لطف داشت

و باز هم من رو لایق اون دونست که بتونم علم آموزی کنم

و بتونم شاید فردی مفید برای جامعه باشم

با اینکه می تونم تو این راه سختی های زیادی هست

ولی سختی های راه علم گوارا ست

و وقتی به نتیجه میرسی همش از یادت میره

یادمه وقتی اول دبیرستان داشتم انتخاب رشته میکردم

بابام گفت تجربی بخون

می خام دکتر بشی

منم دلم نمیخاست تجربی بخونم و به پزشکی علاقه ی چندانی نداشتم

بهش گفتم بابا جونم من دکتر میشم

ولی تو رشته ای که خودم میخام

والان کمی به اون قول نزدیک شدم

خداجونم

خدای مهربونم

میدونم که هرچی هستم و هرچس دارم و هرچه خواهم شد

همه در سایه لطف و کرم و عنایت توست

خدای خوبم

باز هم کمکم کن تو بتونم به قولی که دادم عمل کنم

برام دعا کنید