گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

فناوری نانو در عهد باستان

یکی از نشانه های فناوری نانو در عهد باستان کاپ لیکر گاس(Lycurgus cup) است، که از شیشه دی کلرنیک و در قرن چهارم قبل از میلاد ساخته شده است. چیزی که این کاپ را بی همتا ساخته است تغییر رنگ از سبز به قرمز در مقابل نور است! این کاپ هم اکنون در موزه لندن نگهداری می شود.

شیمی فیزیک

هرکی می پرسه چی می خونی می گم شیمی فیزیک میگن این چیه دیگه؟! گفتم یه  مطلب در این موردبذارم امیدوارم خوشتون بیاد..

شیمی فیزیک به انگلیسی (Physical chemistry) شاخه ای از دانش شیمی می باشد که در آن ، از قواعد و قوانین فیزیکی، برای حل مسائل شیمی استفاده می گردد. یعنی هدف از شیمی فیزیک ، یادگیری قواعد نظری فیزیک در توجیه موضاعات شیمی است. برای آشنایی بیشتر با دانش شیمی فیزیک، بایستی با زیر شاخه‌های این دانش آشنا گردیم. شیمی فیزیک پایه‌ای‌ترین شاخهٔ شیمی است. شاخه‌ای که می‌توان قانون گاه شیمی نامید. این دانش دارای دانشمندان بنامی چون گیبس، هلمهوتز، آرنیوس، نرنست، شرودینگر و غیره می‌باشد. این علم با فیزیک رابطه‌ای نزدیک دارد. شیمی‌فیزیک دارای شاخه‌های زیر می‌باشد:

ادامه مطلب ...

شیمی کوانتومی

امروز حال و حوصله درس خوندنو نداشتم گفتم فرصتیه تا بیام یکم چرت و پرت بنویسم...

مدتیه دارم شیمی کوانتومی می خونم دنیای پر رمزو رازیه پراز ریاضیات و مسئله که با این ریاضیات به پیش بینی انرژی سطوح انرژی در اتم های کوچکی مثل هیدروژن و هلیوم و .. می پردازیم  . خلاصه دنیایی متفاوت با دنیای ما کرو ما داره ولی وقتی به جواب می رسی خیلی لذت بخشه آدم رو به تفکر وادار می کنه به اینکه دنیا خیلی کوچیک و خیلی بزرگه و دانش ما اندک و نادانسته های ما بسیار و برای فرداها کار زیادو همت فراوان می خواد و یه اراده ی قوی که انشاالله خدا به هممون عطا کنه و ما هم درست استفاده کنیم سر تون رو درد نمی یارم در آخر  امیدوارم تعادل در زتدگی هاتون برقرار و تابع موجتون امواج شادی و مهربانی بفرسته دلم براتون قده یه الکترون میشه...

انتروپی و مذهب

آنتروپی را عموماً به عنوان معیاری برای بی نظمی در نظرمی گیرند.با استفاده از ترمودینامیک آماری، رابطه بین آنتروپی سیستم و تعداد حالات امکان پذیر میکروسکوپیک آن به وسیله رابطه بولتزمان نشان داده می شود.از دیدگاه میکروسکوپیک هنگامی که بی نظمی افزایش می یابد، آنتروپی سیستم نیز افزایش می یابد. از این رو طبق قانون دوم ترمودینامیک فرایندهای واقعی که در جهان روی میدهد، همگی در جهت اصل افزایش آنتروپی و به تبع آن افزایش بی نظمی هستند.
اگر مجاز به تعمیم اصل افزایش آنتروپی به کل جهان هستی و همه زمانها باشیم آنگاه می توانیم به صراحت نتیجه بگیریم جهان هستی, آغاز و انجامی دارد. چرا که مطابق این اصل, جهان باید در مقدار آنتروپی مشخصی آفریده شده باشد و ازآن پس آنتروپی جهان افزایش یافته باشد و در نهایت به ماکزیمم بی نظمی برسد. ( البته این استدلال محل اشکال است زیرا آنتروپی میتواند الی الابد افزایش پیدا کند و هیچ مقدار بیشینه ای نیز نداشته باشد).

بنابر این با در نظر گرفتن کل جهان هستی بعنوان یک سیستم بسته و تعمیم قوانین ترمودینامیک به همه زمانها اینطور استنتاج می شود که لاجرم باید ناظم حکیمی باشد که جهان را در حالت آنتروپی مشخصی آفریده باشد.

بولتزمان معتقد بود که نظم می تواند یک پدیده کاملا تصادفی باشد و از این رو وجود خالق برای آفریدن نظم را نپذیرفت. از دیگر سو, جهان هستی ازلی هم نمی تواند باشد، یعنی نمی تواند شروعی در زمان نداشته باشد،اگر جهان ازلی و بی آغاز باشد همواره در هر نقطه ای از زمان که باشیم، بی نهایت زمان را پشت سر گذاشته ایم , با توجه به اینکه آنتروپی کل فرآیندهایی که همواره در جهان رخ می دهند در حال افزایش است، مقدار این افزایش در طول این زمان بی انتها باید بی نهایت زیاد شده باشد، و در نتیجه جهان باید به ماکزیمم بی نظمی رسیده باشد،به طوری که دیگر هیچ فرآیندی نتواند انجام شود زیرا هر فرآیندی باید باعث افزایش آنتروپی بشود در حداکثر آنتروپی, دیگر امکان افزایش وجود ندارد. 
چون جهان کنونی ما در چنین حالتی به سر نمی برد پس جهان نمی تواند ازلی باشد و لاجرم شروعی در زمان داشته است و باز هم باید بگوییم چیزی که شروعی در زمان دارد، نیاز به آفریننده دارد. اما این استدلال, خود نیز گرفتار همان مغالطه ( تعمیم قانون دوم ترمودینامیک به کل جهان هستی و همه زمانها) شده است.در اینجا بحث این نیست که آیا دخالت دادن مباحث علمی در حوزه مسائل مذهبی اصالتاً درست است یا نادرست اما نشان خواهم داد در بسیاری از موارد, دینداران نیز برای اثبات خدا و حقانیت مذهب همان راهی را رفته اند که بی دینان برای رد آن. برای اثبات وجود لحظه خلقت (و بنابر این اثبات وجود خالق) لازم است قانون دوم ترمودینامیک را به کل جهان هستی بسط دهیم. اما این فرض به نتایجی دیگرمنجر میشود که با معتقدات مذهبی سازگار نیست.
اگر تعمیم و بسط قانون دوم ترمودینامیک به حوزه متافیزیک دربرگیرنده هیچ مغالطه یا ایراد منطقی نباشد بنابراین با همین تعمیم می توانیم نتیجه بگیریم جهان و انسانها در جهت میل به بدیها و نیزغلبه آفات و شرور پیش می روند.
آزمایشها نشان داده اند که حالتهایی چون اندیشیدن بیشترین و حالتهای چون غضب و نفرت کمترین انرژی الکترومغناطیسی را در مغز انسان ایجاد می کند. با تعمیم این نتایج به جنبه های متافیزیک می توان گفت که مغز انسان در حرکت به سمت نیکی، میدان الکترومغناطیسی با انرژی بالاتری را ایجاد می کند. به عبارتی حرکت به سمت نیکی به نسبت میل به بدی , مستلزم صرف انرژی بیشتری است.

منبع سایت افلاک

شادباش!

سلامی چو بوی خوش هیدروکربنهای آروماتیک برشما که همچون فلزات قلیایی الکترون های وجودتان را سخاوتمندانه به من بخشیدید و مستحکم ترین پیوندقلبی را ایجاد کردید   من از با شما بودن چیزی فراتر از استوکیومتری زندگی ومولاریته شادیها آموختم امیدوارم محلول زندگی تان همواره شفاف و معادلات زندگی تان پیوسته موازنه شده و پیوند خانوادگی تان یونی ترین پیوندها و بختتان همواره به سفیدی سدیم کلرید و محلول زندگی تان از عشق و محبت فراسیرشده باشد با بیشترین درصد خلوص دوستتان دارم وبا بالاترین غلظت مولال روزتان خوش...

مواد پلیمری

یکی از موادی که به سختی بازیافت میشه مواد پلاستیکی هستند این مواد با توجه به خاصیت پلیمری که دارند مثل زنجیره هایی محکم به هم متصل شدند وامکان تجزیه براشون به سختی فراهم میشه اما تو زندگی ما آدما باید سعی کنیم که خوبی و مهربونی رو مثل مواد پلیمری محکم و بادوام کنیم تا زود از بین نروند و بدی ها رو مثل مواد آلیی که فرارند ببینیم و زود از یاد ببریم باور کنیم که زندگی همین دوروزه اگه ارزششو داشت خدا هم مارو پلیمری خلق می کرد تا بدنمون زود ازبین نریم . پس سعی کنیم خوبی کنیم چون اگه هم بمیریم بازم ازبین نمیره..

انسان در جدول مندلیف!

اگه فلز هستی، فلز قلیایی(گروه IA  )   باش؛ حتی اگر یه الکترون داشته باشی، اونو با تمام وجودت راحت و مشتاقانه ایثار کن.

اگه نافلزی و محتاج الکترون، مثل هالوژن ها، مصرانه برای رسیدن به هدفت تلاش کن؛ولی هالوژن باش و به همون یه الکترون قانع! زیاده طلبی کار کربن های رو سیاهه!

البته گاز نجیب شدن و از قیل و قال دنیا و سوداهای جهان رهایی یافتن، کار هر کسی نیست. ولی اگر یک نفر به اون مقام برسه، میشه مثل نئون و زنون که اطرافش رو روشنایی می بخشه....

اما باید یادمون باشه فلزات واسطه که چند ظرفیت از خودشون نشون می دن و   جلوی هر کسی چهره ای می گیرن، هم وزن شون سنگین تره و هم توی صنعت پرکاربرد، مشهور و مقبول هستن؛ عوضش خاصیت مغاطیسیشون اون ها رو به هر طرفی می کشه و به دام هر آهن ربایی می افتن.

آدم اگه چشم دلش سیر باشه، آخرین لایه اش پر از جفت الکترون می شه و خاصیت دیا مغناطیس پیدا می کنه؛ اون وقت قوی ترین میدانهای مغناطیسی هم نمی تونن روش تاثیر بذارن.....

اگه صداقت باشه و ظرفیت ها همه یک، پیوند هامون مستحکم تر می شه ؛ مثل پیوند یونی.

دیگه کسی نمی تونه مولکول های ما رو از شبکه بلور زندگی جدا کنه. بعدش هم (مثل   NaCl) یه نمک تشکیل می دیم و زندگی ها مون با نمک میشه...