گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

گل های بابونه

حرف های یک شیمیست با خدا+خودش

سرود آفرینش۲

((داشتن)) نیازمند ((طلب)) است.

و پنهانی بیتاب ((کشف))،

و ((تنهائی)) بی قرار ((انس)).

وخدا از ((بودن)) بیشتر ((بود)) ،

و از حیات زنده تر

و از غیب پنهان تر

و از تنهائی تنهاتر

و برای ((طلب)) ، بسیار (( داشت))

و عدم نیازمند نیست

نه نیازمند خدا ، نه نیازمند مهر

نه می شناسد ، نه می خواهد و نه درد می کشد و نه انس می بندد

ونه هیچگاه بی تاب می شود

که عدم ((نبودن )) مطلق است

اما خدا ((بودن )) مطلق بود.

و عدم فقر مطلق بود و هیچ نمی خواست

و خدا ((غنای مطلق)) بود و هرکسی، به اندازه ی ((داشتن هایش)) می خواهد.

و  خدا گنجی مجهول بود

که در ویرانه ی بی انتهای غیب مخفی شده بود.

و خدا زنده ی جاوید بود

که در کویر بی پایان عدم ((تنها نفس می کشید)).

دوست داشت چشمی ببیندش ، دوست داشت دلی بشناسدش

و در خانه ای گرم از عشق ، روشن از آشنائی استوار از ایمان و پاک از خلوص خانه گیرد.


نظرات 1 + ارسال نظر
صدف جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.asantabligh.ir

سلام خوبی وبلاگ جالبی داری اگه خواستی یه سری هم به ما بزن گلم . راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تمام سایتهای من تو اون هست www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد