تو گفتی میدرخشد همچو ژاله طلوع کن دردهایم را دوا کن
دو دست تو شفا بخش وجودم گره از غصه ها را زود وا کن
لبت خندان اگر شد زنده ام من بیا و خنده ای از لب رها کن
بیا شعری بگو از حرفهایت خدا را با وجود خود صدا کن
برای اینکه شاهد شاد گردد نگاه مهربانت را عطا کن
نگاه مهربان دلت را عطا کن...
الهی....
چقد قشنگ بود...
ممنون با این شعرلی نازت
مرسی عزیزدلم البته شاعرش من نیستم
شاعرش با الهام از شعر من اینو گفته البته